غیرت و شمشیر

غیرت و شمشیر

شعری برای شهید محسن فخری زاده

🚩 غیرت و شمشیر


ای بی‌خردان! بی‌صفتان! بی سر و پایان!
دوران بزن‌دررُو رسیده‌است به پایان

سگ‌های قسم‌خورده‌ی قلّاده‌شکسته!
گرگان نجس‌لقمه‌ی ابلیس-خدایان!

اف بر خرد نابلد مصلحت‌اندیش
تف بر نفس بوالهوس غرب‌گریان

الوعده وفا، طایفه‌ی غیرت و شمشیر!
الوعده وفا ای جگر شیر، شمایان!

آدینه به آدینه خبرها همه داغند
ای داغ‌ترین روز جهان، رخ بنمایان


#مهدی_جهاندار
#شهید_محسن_فخری_زاده

نشانی کانال مهدی جهاندار در پیام‌رسان ایتا:

https://eitaa.com/mehdi_jahandar

عابد مردم فریب

 

آینه هم پر فریب از آب درآمد

آه، رفیقم رقیب از آب درآمد

 

عاشقی‌ام شهره شد میان اهالی

بس که به کوی تو سیب از آب درآمد!

 

حوض به فوّاره هم نبست امیدی

چون که فرازش نشیب از آب درآمد

 

شیخ که سجّاده روی آب می‌انداخت

عابد مردم فریب از آب درآمد

 

دل به فدای کسی که در دل دریا

تشنه شد و بی شکیب از آب درآمد

 

شعر نوشتم برای ضامن آهو

قافیه‌اش هم غریب از آب درآمد

مهدی جهاندار

نبینم خدایا که پرچم بسوزد

 

نبینم خدایا که پرچم بسوزد

خدایا خدایا نبینم بسوزد

 

سپیدش شکوفه است و سبزش بهاران

چرا باید این دشت مریم بسوزد

 

نزن تیشه بر ریشه ی حق مبادا

که خشک و تر باغ با هم بسوزد

 

بلند است این آتش از قعر گوری

که از شعله اش جمعه و شنبه سوزد!

 

محرّم کجایی که هر فتنه ای هست

به هُرم عبور تو از دم بسوزد

 

شهیدان کفن پوش این سرخ و سبزند

نبینم خدایا که پرچم بسوزد

 

زهرا سپه کار

 

سرخی پرچم

گفتی رسیده ایم به پایان انقلاب

گفتم که نیستیم پشیمان انقلاب

 

گفتی در این بلاکده کشتی شکسته ایم

گفتم شکست خورده‌ی طوفان انقلاب

 

دنیا پر از ابوسفیان و معاویه است

کو حمزه و ابوذر و سلمان انقلاب

 

ایران من نترس و برقص آ که زنده اند

شیران روزگار و دلیران انقلاب

 

با یک تکان ساده مبادا که بشکنیم

مانند میله‌های خیابان انقلاب

 

گیرم برادران همه انکار او کنند

جانم فدای یوسف کنعان انقلاب

 

شاعر شهید باش مگر با شهادتت

بیتی کنی اضافه به دیوان انقلاب

 

آرام روی سرخی پرچم نشسته است

پروانه ای حوالی میدان انقلاب

 

مهدی جهاندار

 

 

داعش رفت

این مصلحت اندیشی عقل از دل غمبار خواهد رفت

داعش از استان صلاح الدین و اَلاَنبار! خواهد رفت

 

دل - بُقعۀ ویران حُجر بن عدی - آباد خواهد شد

آوازه اش تا عمق جان - تا میثم تمّار - خواهد رفت

 

بازار اگر از مصر تا کنعان  اگر از غزّه تا بغداد

خواهان یوسف هر که شد تا آخر بازار خواهد رفت

 

ای خستۀ جا مانده از امروز و از هر روز عاشورا

برخیز اگرنه کاروان با کاروان سالار خواهد رفت

 

روح مریدان علی در عالم خاکی نمی گنجد

حتی اگر در را ببندی یک شب از دیوار خواهد رفت